خانه / اسلام ناب محمدی / تفسیر سوره مومنون، آیات ۱۲ الی ۲۲

تفسیر سوره مومنون، آیات ۱۲ الی ۲۲

ما انسان را در آغاز از چكيده و خلاصه اى از اجزاى زمين كه با آب آميخته بود، اندازه گيرى و تقدیر نمودیم. (سوره مومنون، آیه ۱۲)

۱- خلقت انسان

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ (۱۲ – مومنون)
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَ‌ارٍ‌ مَّكِينٍ (۱۳ – مومنون)
آیات تکمیل کننده :
وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ (۷ – سجده)
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ (۸ – سجده)
و آیه ۵ سوره حج (ص ۳۳۲)

تفسیر المیزان:
و ظاهر سياق اين است كه مراد از انسان نوع بشر باشد كه در نتيجه شامل آدم (عليه السلام ) و همه ذريه او مى شود.
اينكه بعضى از مفسرين گفته اند منظور از انسان جنس بنى آدم است و قول بعضى ديگر كه گفته اند (منظور از انسان خود آدم (عليه السلام ) است) صحيح نيست.
كلمه (خلق ) – به طورى كه گفته اند – در اصل به معناى تقدير و اندازه گيرى بوده ، مثلا وقتى مى گويند: (خلق الثوب ) معنايش ‍ اين است كه پارچه را براى بريدن اندازه گيرى كردم. پس، معناى آيه اين مى شود كه : ما انسان را در آغاز از چكيده و خلاصه اى از اجزاى زمين كه با آب آميخته بود اندازه گيرى كرديم.
سپس، ما انسان را نطفه اى كرديم كه در رحم متمكن باشد، همچنان كه آن را در اول از خلاصه اى از گل درست كرديم . و اين تعبير مى رساند كه : ما طريق خلقت انسان را از آن شكل به اين شكل مبدل نموديم.”

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ‌ ۚ فَتَبَارَ‌كَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (۱۴ – مومنون)

تفسیر المیزان:
“كلمه (انشاء) به طورى كه راغب مى گويد به معناى ايجاد چيزى و تربيت آن است ، همچنان كه (نشاء) و (نشاة ) به معناى احداث و تربيت چيزى است و از همين جهت به جوان نورس مى گويند: (ناشىء).
در اين جمله سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده و فرموده : (ثم انشاناه خلقا آخر) با اينكه ممكن بود بفرمايد: (ثم خلقناه …) و اين به خاطر آن است كه دلالت كند بر اينكه آنچه به وجود آورديم چيز ديگرى ، و حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود.

معناى (بركت) و اينكه فرمود: (فتبارك الله احسن الخالقين)
راغب مى گويد: اصل ماده (برك) – با فتح باء و سكون راء وكاف – به معناى سينه شتر است. وقتى مى گويند (برك البعير) معنايش اين است كه شتر، زانو به زمين زد و از همين معنا، معناى لزوم را اعتبار كرده اند. و نيز مى گويد: آب انبار را هم از اين جهت (بركه ) به كسر باء و سكون راء – مى گويند كه آب در آن توقف مى كند. بركت را هم كه به معناى خير الهى است از اين جهت كه نحوه ثبوتى دارد بركت گفته اند. و (مبارك) به چيزى مى گويند كه آن خير الهى در آن باشد.
باز ايشان اضافه كرده چون خير الهى از جايى و به نحوى صادر مى شود كه نه محسوس كسى است و نه شمردنى و نه محدود شدنى، از اين جهت هر چيزى را كه در آن زيادى غير محسوس ديده شود، مبارك خوانده و مى گويند چقدر با بركت است.
پس (تبارك) از خداى تعالى، به معناى اختصاص او به خير كثيرى است كه به بندگان خود افاضه مى كند و چون همانطور كه قبلا هم گفتيم كه خلق به معناى تقدير است پس اين خير كثير همه اش در تقدير او هست، و آن عبارت است از ايجاد موجودات و تركيب اجزاء آن، به طورى كه هم اجزايش با يكديگر متناسب باشد، و هم با موجودات ديگر سازگارى داشته باشد، و خير كثير هم از همين جا بر مى خيزد و منتشر مى شود.”

۱- ۱- مراحل مختلف خلقت انسان
در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم از على (عليه السلام ) نقل كرده كه گفت : بعد از آنكه نطفه چهار ماهش تمام شد، خداوند فرشته اى مى فرستد تا روح را در آن ظلمات رحم در كودك بدمد، و اينجا است كه خداى تعالى مى فرمايد: (ثم انشاناه خلقا آخر) كه مقصود از (انشاء خلق آخر) همان دميدن روح است .
و در كافى به سند خود از ابن فضال ، از حسن بن جهم ، روايت كرده كه گفت : از امام ابى الحسن رضا (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: امام ابو جعفر (عليه السلام ) فرم ود: نطفه چهل روز در رحم به صورت نطفه است ، بعد از چهل روز، چهل روز ديگر به صورت علقه و چون اين چهل نيز تمام شد، چهل روز ديگر به صورت مضغه است ، كه مجموعا چهار ماه مى شود، بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو ملك مى فرستد كه كار آنان خلقت است . مى پرسند پروردگارا چه چيز خلق كنيم ؟ پسر يا دختر؟ ماءمور مى شوند به يكى از آن دو. سپس مى پرسند پروردگارا شقى يا سعيد؟ مامور به يكى از آن دو مى شوند، آنگاه از مدت عمر و رزق و هر حالت ديگر آن – در اينجا امام چند حالت برشمرد – سؤ ال مى كنند و دستور مى گيرند. پس از آن فرشتگان آمده كودك را خلق مى كنند و ميثاق الهى را ميان دو چشمش مى نويسند.
پس همين كه مدتش سر آمد، فرشته اى مى آيد و او را به زور به طرف بيرون فشار مى دهد و كودك بيرون مى آيد، اما در حالى كه از آن ميثاق هيچ چيز به ياد ندارد. حسن بن جهم پرسيد: آيا با اين حال صحيح است كه كسى از خدا بخواهد پسر را دختر و يا دختر را پسر كند؟ فرمود: خدا هر چه بخواهد مى كند.

۱- ۱- ۱- مطابقت با علوم روز
دكتر كيت مور (Keith L. Moore) استاد دانشگاه تورنتو کانادا، كه در سال ۱۹۸۴ بزرگترين جايزه كشور کانادا در رابطه با دانش كالبدشناسي را به خود اختصاص داده بود، برای سخنرانی در رابطه با کالبدشناسی و جنین شناسی در دانشگاه شاه عبدالعزیز به كشور عربستان سعودي دعوت شد. در این میان کمیته جنین شناسی دانشگاه برای همکاری در زمینه تفسیر آیات علمی قرآن مربوط به جنین از او دعوت کردند. دکتر می گوید دقت و صحت عبارات قرآن در رابطه با جنین او را حیرت زده کرد. آیاتی که متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش اند، زمانی که هیچ درکی از علم جنین شناسی وجود نداشته است. اغلب مطالب جنين شناسي قرآن به گونه اي عالي و مطابق با دستاوردهاي جديد و مدرن علم جنين شناسي است و به هيچ وجه مغايرتي با آن ندارد. معدودي از آيات هم هستند كه توجيه علمي دقيقي براي آن ندارم و از آنجائيكه در نوشته ها و مطالعات جديد جنين شناسي نيز در اين خصوص اشاره اي نشده است، نمي توانم در صدق و كذب آن نيز نظر دهم.
برای مشاهده اصل بحث کتاب (Human Development as described in the Qur’an and Sunnah) تالیف گروه دکتر مور را دانلود کرده و مطالعه بفرمایید.

۱- ۲- بررسی نظریه تکامل (فرگشت)

مقدمه
موجودات زنده جهت بقا زاد و ولد می‌کنند.
فرزندان به طرق تصادفی به مقداری جزئی از پدر و مادرشان متفاوتند.
اگر این تفاوت مفید باشد، فرزند محتمل‌تر است که زنده مانده و تولید مثل کند.
این به این معنا است که نسل بعد تفاوت‌های مفیدی نسبت به قبلی‌ها خواهند داشت.
این تفاوت‌ها روی هم انباشته شده و باعث تغییرات درون جمعیت می‌شوند.
در طول زمان، این فرایند به صورت تدریجی منجر به گونه کاملاً جدیدی از حیات می‌شود.
این فرایند مسئول تنوع گونه ‌های حیات در دنیای امروز است.

تکامل (یا به گونه ویژه‌تر تکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی (خصوصیات قابل مشاهده یا صفت یک ارگانیسم) موروثی که طی زمان در جمعیت‌های افراد رخ می‌دهد. این ویژگی‌های فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا می‌شوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین می‌کنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است.
وقوع تکامل بدان معناست که تمام موجودات زنده با همه تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشته‌اند. تکامل علت پدیده گونه‌زایی است؛ که طی آن یک گونه اجدادی منفرد به دو یا چند گونه متفاوت تقسیم می‌شود. گونه‌زایی در شباهت‌های ساختاری، جنینی و ژنتیکی جانداران؛ پراکندگی جغرافیایی گونه‌های مرتبط با هم، و ثبت سنگواره‌ای تغییرات، قابل مشاهده‌است.

واژه Evolution به معنای «برآمدن» بوده و اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل بوجود آمدن بخار از آب. این واژه حاکی از «کمال یافتن» جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلکه تنها تغییر جانداران را برای انطباق بیشتر با محیط نشان می‌دهد، زیرا در یک محیط ویژگی‌های خاصی مبنای تطابق محسوب می‌شوند و در محیط دیگر ویژگی‌های دیگر. به این سبب فرگشت معادل مناسب تری است.
بسیاری از دانشمندان معتقدند جهش و ایجاد تنوع (فرگشت)، جز جدایی ناپذیر زیست شناسی است، مثال عینی آن تنوع رنگی و نژادی انسان‏های امروز است.

• با فرض جد مشترک برای تمام انسان های روی زمین و رد نظریه جهش و فرگشت چگونه می توان این تنوع نژادی را توجیه کرد؟
• اصولا نظریه فرگشت امروز عنوان می کند که آدم از میمون فرگشت نیافته است، بلکه هردو این ها از یک جد مشترک فرگشت یافته اند.
• پیدایش عالم هستی را به حدود ۱۴ میلیارد سال پیش نسبت می‌دهند.
از عمر کره زمین ما حدود ۴.۶ میلیارد سال می‌گذرد.
اولین مولکولهای خودتکثیریابنده شکل گرفته بر روی زمین، به ۳.۵ میلیارد سال پیش، اختصاص دارند.
آثار اولین انسان های راه رونده به ۶ میلیون سال پیش بازمی گردد.
آثار اولین استفاده از سنگ به عنوان چکش به ۲.۵ میلیون سال پیش باز می گردد.
هومو هابیلیس ها (انسان ماهِر) نزدیک به ۲ میلیون سال پیش در شرق آفریقا می زیست، آخرین سنگواره‌های به دست آمده از وی مربوط به ۱.۶ میلیون سال پیش است.
هومو ارکتوس ها (انسان راست‌قامت) در حدود ۱.۹ میلیون سال پیش در تمام قاره آفریقا پراکنده بودند، این انسان در آفریقا تکامل یافت و نخستین انسانی بود که در حدود ۱.۸میلیون سال پیش به بیرون آفریقا مهاجرت کرد، آنچنان که فسیل های او در شرق آسیا (جاوه) نیز بدست آمده است. آثار استفاده از تیشه دستی توسط آن ها به ۱.۴ میلیون سال پیش و به کارگیری آتش توسط آن ها به ۸۰۰ هزار سال پیش برمی گردد.
آثار هومو نئاندِرتال (انسان نئاندِرتال) به حدود ۳۵۰ هزار سال پیش بازمی گردد.
آثار هوموساپین ها (انسان هوشمند) در کشور اتیوپی به ۱۹۵ هزار سال پیش باز می گردد، دی ان ای آن ها مشابه انسان امروزی است. تا پیش از آزمایشات دی ان ای تصور می شد که چینی ها از نسل هومو ارکتوس ها هستند که امروزه روشن شده است که دی ان ای آن ها نیز تماما مشابه هوموساپین هاست.
• طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۵۳ : از زمان آدم (ع) تا نوح (ع) هزار سال، از زمان نوح تا ابراهيم (ع) هزار سال و از ابراهيم تا موسي(ع) هم هزار سال، جمعاً سه هزار سال گذشته است. ميان حضرت موسي و حضرت عيسي (ع) ۱۹۰۰ سال و ميان حضرت عيسي و پيامبر اكرم (ص) ۵۶۹ سال فاصله است.
با احتساب اين كه اكنون ۱۴۳۶ هجری قمري است و پيامبر در زمان هجرت از مكه به مدينه ۵۲ سال داشته‏اند، در حدود هشت هزار سال از خلقت آدم ابوالبشر مي گذرد.

۱- ۲- ۱- تکامل در قرآن کریم

سوره بقره، آیه ۳۰ :
و اذ قال ربک للملائکته انی جاعل فی الارض خلیفته قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدمآء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون”
هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار می‌دهی که فساد و خون‌ریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.

تفسیر نمونه:
” فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است، پى برده بودند این انسان فردى سر براه نیست، فساد مى کند، خون مى ریزد و خرابى به بار مى آورد. اما از کجا دانستند؟!
گاه گفته مى شود: خداوند قبلاً آینده انسان را به طور اجمال براى آنها بیان فرموده بود.
در حالى که بعضى احتمال داده اند: ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه «فِى الأَرْض» (در روى زمین) دریافته بودند; زیرا مى دانستند انسان از خاک آفریده مى شود، و ماده، به خاطر محدودیتى که دارد طبعاً مرکز نزاع و تزاحم است، چه این که جهان محدود مادى، نمى تواند طبع زیاده طلب انسان ها را اشباع کند، حتى اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود، این وضع، مخصوصاً در صورتى که توام با احساس مسئولیت کافى نباشد سبب فساد و خونریزى مى شود.
بعضى دیگر از مفسران معتقدند: پیشگوئى فرشتگان به خاطر آن بوده که آدم، نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند، پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!
این تفسیرهاى سه گانه، چندان منافاتى با هم ندارند یعنى ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد، و اتفاقاً این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند، و لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت، واقعیت هاى مهم ترى درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند! “

تفسیر المیزان:
“زمينه و سياق كلام به دو نكته اشاره دارد، اول اينكه منظور از خلافت نامبرده جانشينى خدا در زمين بوده، نه اينكه انسان جانشين ساكنان قبلى زمين شوند، كه در آن ايام منقرض شده بودند، و خدا خواسته انسان را جانشين آنها كند، همچنانكه بعضى از مفسرين اين احتمال را داده اند.
براى اينكه جوابيكه خداى سبحان بملائكه داده، اين است كه اسماء را بآدم تعليم داده، و سپس فرموده: حال، ملائكه را از اين اسماء خبر بده، و اين پاسخ با احتمال نامبرده هيچ تناسبى ندارد.
و بنابراين، پس ديگر خلافت نامبرده اختصاصى بشخص آدم عليه السلام ندارد، بلكه فرزندان او نيز در اين مقام با او مشتركند، آنوقت معناى تعليم اسماء، اين ميشود: كه خدايتعالى اين علم را در انسان ها بوديعه سپرده، بطوريكه آثار آن وديعه، بتدريج و بطور دائم، از اين نوع موجود سر بزند، هر وقت بطريق آن بيفتد و هدايت شود، بتواند آن وديعه را از قوه بفعل در آورد.
نكته دوم اين است كه خداى سبحان در پاسخ و رد پيشنهاد ملائكه، مسئله فساد در زمين و خونريزى در آنرا، از خليفه زمينى نفى نكرد، و نفرمود: كه نه، خليفه ايكه من در زمين مي گذارم خونريزى نخواهند كرد، و فساد نخواهند انگيخ ، و نيز دعوى ملائكه را (مبنى بر اينكه ما تسبيح و تقديس تو مى كنيم ) انكار نكرد، بلكه آنانرا بر دعوى خود تقرير و تصديق كرد.
در عوض مطلب ديگرى عنوان نمود، و آن اين بود كه در اين ميان مصلحتى هست، كه ملائكه قادر بر ايفاء آن نيستند، و نمي توانند آنرا تحمل كنند، ولى اين خليفه زمينى قادر بر تحمل و ايفاى آن هست، آرى انسان از خداى سبحان كمالاتى را نمايش ميدهد، و اسرارى را تحمل مى كند، كه در وسع و طاقت ملائكه نيست .
اين مصلحت بسيار ارزنده و بزرگ است، بطوريكه مفسده فساد و سفك دماء را جبران مى كند.”

  • از آیه ۳۰ سوره بقره می توان برداشت کرد که خداوند در حالی حضرت آدم (ع) که جد انسان امروزی است را آفرید که قبل از او نیز انسان‌های دیگری را خلق کرده بود و آنها نابود شدند و انسان امروزی جایگزین آنها گردیده است. البته با آفرینشی جدای از آنها. روشن است که این آیه انشقاق انسان از موجودی دیگر را تأیید نمی‌کند.
  • در حدیثی از امام علی (ع) سوال میگردد که قبل از آدم (ع) چه بوده، حضرت (ع) می فرمایند : آدم و اگر بارها هم بپرسید، میگویم: آدم
  • امام باقر (ع): گویا تو گمان می کنی که خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان می کنی که خداوند بشری غیر از شما نیافریده است. به خدا قسم خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید که تو در آخر این عالم ها و آدم ها هستی. (کتاب توحید، شیخ صدوق)

سوره انبیا، آیه ۳۰ :
أَوَلَمْ يَرَ‌ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ كَانَتَا رَ‌تْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ۖ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ (۳۰)
آیا کافران نمی‌بینند که آسمانها و زمین (در آغاز خلقت به صورت توده‌ی عظیمی در گستره‌ی فضا، یکپارچه) به هم متّصل بوده و سپس (بر اثر انفجار درونی هولناکی) آنها را از هم جدا ساخته‌ایم (و تدریجاً به صورت جهان کنونی درآورده‌ایم) و هرچیز زنده‌ای را (اعم از انسان و حیوان و گیاه) از آب آفریده‌ایم. آیا (درباره‌ی آفرینش کائنات نمی‌اندیشند و) ایمان نمی‌آورند؟ (ترجمه خرمدل)

سوره نور، آیه ۴۵ :
وَاللَّـهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ ۖ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ رِ‌جْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ أَرْ‌بَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّـهُ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ﴿٤٥﴾
خداوند هر جنبنده‌ای را از آب آفریده است (ولی با این که اصل همه‌ی آنها آب است، دارای انواع گوناگون و استعدادهای مختلف و طرز زندگی متفاوت شگفت‌انگیزی هستند) گروهی از آنها بر شکم خود راه می‌روند (همچون: ماهیها و خزندگان) و گروهی از آنها بر روی دو پا راه می‌روند (مانند: انسانها و پرندگان) و دسته‌ای بر روی چهار پا راه می‌روند (از قبیل: چهارپایان. تازه جنبندگان و جانداران، منحصر به اینها نیستند و بلکه چهره‌های بسیار متنوّع و اشکال مختلف دیگر دارند، و) خدا هرچه را بخواهد می‌آفریند. قطعاً او بر هر چیزی توانا است. (ترجمه خرمدل)

از آیاتی مانند آیات فوق که اشاره به بوجود آمدن حیات از آب دارد می‌توان حیات تکاملی را برداشت نمود که طبق نظریه تکاملی منشاء پیدایش حیات از موجودات تک سلولی اولیه‌ای بوده که در آب دریاها بوجود آمده بودند. و این نظر نیز با سنت خداوند که همان نظم و قانون‌مداری در هستی و آفرینش است مطابقت دارد.

همچنین توجه به مساله عمر حضرت نوح که در قرآن هم به آن اشاره شده است خالی از لطف نیست:
و لَقَدْ أَرْ‌سَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿١٤- العنکبوت)
ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم، و او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد (و جز گروه اندکی بدو ایمان نیاوردند). سرانجام در حالی که (با کفر و معاصی) به خود ستم می‌کردند، طوفان ایشان را در برگرفت. (ترجمه خرمدل)

قرآن هنگام شرح داستان طوفان حضرت نوح در سوره هود آیه ۴۰ می فرماید:
حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُ‌نَا وَفَارَ‌ التَّنُّورُ‌ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (۴۰ – هود)
… گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و ماده‌ای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است …

بسیاری بر این باورند که اگر خداوند حیوانات را دفعی آفریده بود، باز هم میتوانست آنها را بعد از طوفان نوح بیافریند. ولی خداوند به حضرت نوح (ع) فرمان می دهد که برای بقای نسل حیوانات از هر کدام جفتی را در کشتی سوار نماید که شاید بتوان گفت: این داستان موید وجود قانون تکامل در میان حیوانات است.

آنچه مهم تر به نظر می رسد این است که محل نزاع در پیدایش نوع انسان بوده است و نه در سایر موجودات. زیرا اصولاً قرآن کریم از نحوه پیدایش موجودات دیگر بطور صریح و واضح سخنی به میان نیاورده‌ است و حتی به نظر میرسد قرآن در خصوص سایر موجودات موافق نظر به وجود آمدن تدریجی و تکاملی است.

۱- ۲- ۲- دیدگاه یدالله سحابی
مرحوم یدالله سحابی از استادان برجسته زیست‌شناسی، هرچند وابستگی نسلی انسان را به میمون فرضیه‌ای اثبات ناشده و به طور کلی فرضیه داروین را قابل ایراد و انتقاد می‌داند، معتقد است اصل نظریه تکامل تدریجی انواع، مسلم و پذیرفته شده، و مخالفت با آن در واقع مخالفت با یک اصل مسلم علمی است و این داروین نیست که مبتکر این تئوری بوده است بلکه پیش از او لامارک و بوفن و دیگران و پیش از اینها علمای اسلام و یونانیان در این مسأله پیش‌قدم بوده‌اند. از نظر سحابی آیات متعددی از قرآن، مؤید خلقت تدریجی است و ما نباید با انکار این ناموس مسلم دستگاه آفرینش، حقانیت اسلام را زیر سؤال ببریم و حربه‌ای به دست معاندان و منکران خدا بدهیم. (سحابی،۱۳۵۱)
در واقع سحابی، نظریه تکامل تدریجی را از نظر داروین جدا می‌کند و استنباطات داروین و داروینیست‌ها را از این نظریه قطعی تلقی نکرده، ولی اصل نظریه خلقت تدریجی را مسلم، و از لحاظ علمی مقبول و از لحاظ سابقه مقدم بر دیدگاه خاص داروین می‌‌داند و نه تنها هیچ سازگاری بین آن و قرآن نمی‌یابد بلکه بر این نظر است که قرآن خود اثبات کننده آن است. (سحابی، ۱۱:۱۳۵۱)

۱- ۲- ۳- دیدگاه شهید مطهری
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نیز از جمله کسانی است که خلقت تدریجی را پذیرفته است و در جهت تعارض‌زدایی از قرآن و نظریه تکامل تدریجی به ریشه‌های مخالفت با این نظریه پرداخته است. شهید مطهری در مخالفت با کسانی که تکامل تدریجی را با توحید و خداشناسی منافی می‌دانند، می‌گوید:
«از نظر قرآن چه خلقت را دفعی بدانیم و چه تدریجی، کار خداست» (مطهری، ۱۳۶۹، ج۵۱:۱).
• شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری در فصل توحید و تکامل در اینباره اینگونه توضیح می دهد:
” نه نتیجه علم ازلی، دفعی الوجود بودن اشیاء است و نه نتیجه اراده و مشیت ازلی، و نه حتی الهیون جهان و یا کتب مذهبی این‏ مسأله را اینچنین طرح کرده‏اند. در کتب مذهبی آمده است که خداوند آسمانها را در شش روز آفرید. مراد از این روزها هر چه باشد، خواه مراد شش دوره است و یا مراد شش روز ربوبی است که هر روزش برابر است با هزار سال و یا مراد شش روز معمولی یعنی معادل ۱۴۴ ساعت است، به هر حال از این جمله ” تدریج ” فهمیده می‏شود. هیچ گاه الهیون این مسأله را طرح نکرده‏اند که علم ازلی و یا مشیت مطلقه ازلی ایجاب می کرده که آسمان ها در یک لحظه و یک آن آفریده شود. پس چگونه است که در کتب مذهبی آمده است که تدریجا و در طول یک زمان معین آفریده شده است؟
و نیز قرآن کریم با کمال صراحت خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح می‏کند و آن را به عنوان‏ دلیلی بر معرفت خدا یاد می‏نماید. احدی تاکنون نگفته است لازمه علم ازلی‏ و مشیت ازلی – که چون به چیزی تعلق بگیرد و بگوید باش، موجود می‏شود – این است که جنین در یک لحظه متکون گردد. “

از دیدگاه شهید مطهری بر اساس قرآن، خلقت، آنی نیست، بلکه یک حیوان و یک انسان در مراتب تکاملی که طی می‌کند، دائماً در حال خلق شدن است. به نظر می‌رسد مرحوم مطهری با استفاده از آموزه‌های صدرایی در فلسفه اسلامی برداشتی نو از نظریة تکامل کرده است. بر این اساس، جهان همیشه در حال خلق شدن است و چون دائماً در حال پیدایش است، نیازمندی آن به خداوند عینی‌تر و ملموس‌تر است. بنابراین نظریه آنی بودن خلقت از نظر مطهری، اسلامی نیست (مطهری ۱۳۷۶،ج ۱۶)

همچنین در قسمتی دیگر از کتاب علل گرایش به مادیگری (فصل توحید و تکامل) آمده است که:
“از جمله مسائلی که تأثیر زیادی در گرایش‏های مادی داشته است‏، توهم تضاد میان اصل “خلقت و آفرینش ” از یک طرف و اصل “ترانسفورمیسم” یعنی اصل تکامل خصوصا تکامل جانداران از طرف دیگر است‏.
به عبارت دیگر، توهم اینکه “آفرینش” مساوی است با ” آنی و دفعی الوجود ” بودن اشیاء و ” تکامل” مساوی با “خالق نداشتن‏ اشیاء” است.
آنچنان که از تاریخ بر می‏آید در مغرب زمین بخصوص این اندیشه وجود داشته است که لازمه اینکه جهان به وسیله خداوند به وجود آمده باشد این‏ است که همه اشیاء ، ثابت و یکنواخت بوده باشند و تغییری در کائنات، خصوصا در اصول کائنات یعنی ” انواع ” رخ ندهد. پس تکامل خصوصا تکامل ذاتی یعنی تکاملی که مستلزم این باشد که ماهیت یک شی‏ء تغییر کند و نوعیت آن عوض شود غیر ممکن است .
از طرف دیگر، می‏بینیم که هر اندازه علوم‏ سیر تکاملی انجام می‏دهند و توسعه می‏یابند، مسأله اینکه اشیاء و بالاخص‏ جانداران یک قوس صعودی تکاملی را طی می‏کنند، بیشتر ثابت و مبرهن‏ می‏گردد .
نتیجه این دو مقدمه این است که علوم بالاخص علوم زیستی در جهت‏ ضد خداشناسی گام بر می‏دارند !
چنانکه می‏دانیم نظریات لامارک و داروین، خصوصا شخصی اخیر، غوغایی در اروپا به پا کرد. داروین با اینکه شخصا مردی معتقد به خدا و مذهب بود و می‏گویند در لحظات احتضار، کتاب مقدس را به سینه چسبانیده بود و خود وی‏ مکرر در نوشته‏هایش ایمان خود را به خداوند اعلام می‏کند، نظریاتش صددرصد ضد خدا معرفی شد.
ممکن است گفته شود ترانسفورمیسم به طور کلی (خصوصا داروینیسم با توجه‏ به فرضیه وی در این باره که اصل انسان از میمون است اگر چه بعد مردود گشت) از آن جهت ضد خدا شناخته شد که برخلاف مندرجات کتب مقدس مذهبی‏ بود، زیرا کتب مذهبی عموما خلقت انسان را از یک انسان اولی به نام “آدم” می‏دانند که ظاهر این است که او مستقیما از خاک آفریده شده است‏.
به هر حال بحق و بجا بوده که داروین و داروینیستها، بلکه همه طرفداران‏ تکامل، ضد خدا شناخته شوند، زیرا به هیچ وجه نمی توان میان اعتقاد به‏ مذهب و اعتقاد به اصل تکامل آشتی داد. چاره‏ای نیست از اینکه از این دو یکی اختیار و دیگری رها شود.
جواب این است که:

اولا آنچه علوم در این زمینه بیان داشته‏اند فرضیه‏هایی‏ است که دائما تغییر کرده و اصلاح شده و با باطل شناخته شده و فرضیه‏ای دیگر جانشین آن شده است. با این چنین‏ فرضیه‏هایی نمی توان مطلبی را که در یک کتاب آسمانی آمده است، اگر به‏ صورت صریح و غیر قابل توجیهی بیان شده باشد، مردود شناخت و آن را دلیل‏ بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دلیل بر نبودن خدا گرفت‏.

ثانیا علوم در این جهت سیر کرده است که تغییرات اساسی که در جانداران پیدا شده، خصوصا مراحلی که نوعیت تغییر یافته و ماهیت عوض‏ شده است، به صورت جهش یعنی سریع و ناگهانی بوده است .
دیگر مسأله‏ تغییرات بسیار بطی‏ء و نامحسوس و کند و متراکم مطرح نیست. وقتی که‏ علم ممکن دانست که طفل یکشبه ره صد سال برود، چه دلیلی در کار است که‏ چهل شبه ره صدها میلیون ساله را نرود؟ آنچه در کتب مذهبی آمده است‏ فرضا صراحت داشته باشد که “آدم اول” مستقیما از خاک آفریده شده‏ است، به شکلی بیان شده که نشان می‏دهد ملازم با نوعی فعل و انفعال در طبیعت بوده است.
در آثار مذهبی آمده است که طینت آدم چهل صباح سرشته‏ شد. چه می‏دانیم؟ شاید همه مراحلی را که به طور طبیعی اولین سلول حیاتی‏ باید در طول میلیاردها سال طی کند تا منتهی به حیوانی از نوع انسان بشود، سرشت و طینت “آدم اول” به اقتضای شرایط فوق العاده‏ای که دست‏ قدرت الهی فراهم کرده بوده است، در مدت چهل روز طی کرده باشد، همچنانکه نطفه انسان در رحم در مدت نه ماه تمام مراحلی را که می‏گویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کرده‏اند، طی می‏کند.

ثالثا فرض می‏کنیم آنچه در علوم در این زمینه آمده است بیش از حد فرضیه است و از نظر علوم قطعی است، و هم فرض می کنیم که ممکن نیست شرایط طبیعی به صورتی فراهم شود که ماده مراحلی را که در شرایط دیگر کند و بطی‏ء طی می‏کند در آن شرایط سریع و تند طی کند و از نظر علم قطعی است که انسان اجداد حیوانی داشته است.
آیا ظواهر مذهبی غیر قابل توجیه است؟
ما اگر مخصوصا قرآن کریم را ملاک قرار دهیم‏ می‏بینیم قرآن داستان آدم را به صورت به اصطلاح سمبولیک طرح کرده است.
منظورم این نیست که ” آدم” که در قرآن آمده نام شخص نیست، چون “سمبل” نوع انسان است – ابدا – قطعا “آدم اول” یک فرد و یک شخص است‏ و وجود عینی داشته است، منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت، اغوای شیطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه‏ و . . . به صورت سمبولیک طرح کرده است.
نتیجه‏ ای که قرآن از این‏ داستان می‏گیرد، از نظر خلقت حیرت انگیز آدم نیست و در باب خداشناسی‏ از این داستان هیچ گونه نتیجه گیری نمی کند، بلکه قرآن تنها از نظر مقام‏ معنوی انسان و از نظر یک سلسله مسائل اخلاقی، داستان آدم را طرح می‏کند.
برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملا ممکن است که ایمان خود را به خدا و قرآن حفظ کند و در عین حال داستان کیفیت خلقت آدم را به نحوی توجیه‏ کند.
امروز ما افرادی با ایمان و معتقد به خدا و رسول و قرآن را سراغ‏ داریم که داستان خلقت آدم را در قرآن به نحوی تفسیر و توجیه می‏کنند که‏ با علوم امروزی منطبق است. احدی ادعا نکرده است که آن نظریه‏ها برخلاف‏ ایمان به قرآن است. ما خودمان وقتی آن نظریه‏ها را در کتابهای مربوط به‏ این موضوع مطالعه می‏کنیم در آنها نکات قابل توجه و تأمل زیادی می‏بینیم ، هرچند صددرصد قانع نشده‏ایم.
به هر حال، این گونه مطالب را بهانه انکار قرآن و مذهب قرار دادن تا چه رسد بهانه انکار خدا قرار دادن، بسیار دور از انصاف علمی‏ است.

رابعا فرضا قبول کردیم که ظواهر آیات مذهبی غیر قابل توجیه است و از نظر علمی هم تسلسل انسان از حیوان، قطعی است، حداکثر این است که‏ انسان ایمان خود را به کتب مذهبی از دست بدهد، چرا ایمان خود را به‏ خدا از دست بدهد؟
اولا شاید مذاهبی در جهان پیدا شوند که درباره خلقت‏ انسان، به صراحت تورات، اصل انسان را مستقیما از خاک ندانند.
ثانیا چه ملازمه‏ای هست میان قبول نداشتن یک یا چند یا همه مذاهب و میان قبول‏ نداشتن خدا؟ همواره در جهان افرادی بوده و هستند که به خداوند ایمان و اعتقاد دارند ولی به هیچ مذهبی پای بند نیستند.
از مجموع آنچه گفتیم معلوم شد فرض تضاد میان مندرجات کتب مذهبی و اصل تکامل، عذری برای گرایش به مادیگری محسوب نمی شود، مطلب چیز دیگری است. حقیقت آن است که مادیین اروپا خیال می‏کرده‏اند که فرضیه‏ تکامل عقلا و منطقا با مسأله خدا سازگار نیست اعم از آنکه با مذهب‏ سازگار باشد یا نباشد بدین جهت اظهار می‏داشتند که با قبول اصل تکامل، مسأله خدا منتفی است.”

  • توجه به این نکته ضروری است که شهید مطهری در عین اینکه با نظریه تکامل مشکلی ندارد اما مبحث تغییرات تصادفی ولو در طول میلیاردها سال را قابل قبول نمی داند، و معتقد است “اصل تکامل، بیش از پیش، دخالت قوه ای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان می دهد و ارائه دهنده اصل غائیت است” (علل گرایش و مادیگری، ص ۱۰۸)

۱- ۲- ۴- دیدگاه علامه طباطبایی (ره)
از نظر علامه طباطبایی (ره) آنچه نظریه داروین درباره منشأ آفرینش انسان گفته است بر خلاف نظر قرآن است که براساس آن اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادری متولد نشده‌اند، بلکه از خاک یا گل بی‌واسطه و مستقیم آفریده شده‌اند. بنابراین آفرینش انسان‌، آنی و بدون گذشت زمان بوده است. به همین دلیل خداوند در قرآن، خلقت استثنایی حضرت مسیح (ع) را به آفرینش استثنایی حضرت آدم (ع) تشبیه کرده است و گرنه وجهی برای این تشبیه و مقایسه وجود نداشت (طباطبایی، ۱۳۷۶)

إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ اللَّـهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِن تُرَ‌ابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿سوره آل عمران – آیه ۵۹﴾
مسأله‌ی (آفرینش) عیسی برای خدا، همچون مسأله‌ی (آفرینش) آدم است که او را از خاک بیافرید، سپس بدو گفت: پدید آی! و (بی‌درنگ) پدید آمد.

علت مخالفت علامه طباطبایی با نظریه داروین تنها ناسازگاری آن با ظاهر آیات قرآن نبوده است، بلکه از نظر وی این نظریه هنوز به سرحد قطعیت نرسیده است بلکه تنها یک فرضیه است که برای توجیه بعضی مسائل طرح شده است و هیچ دلیل قاطعی بر آن وجود ندارد. لذا کاملاً ظنی است و نمی‌تواند با این حقیقت قرآنی که انسان نوعی متمایز از سایر انواع حیوانی است و تکامل یافته آنها نیست، معارضه کند. (طباطبایی، ۱۳۷۶).
دلیل علمی دیگری که علامه طباطبایی بر رد دیدگاه تحول داروین مطرح می‌کند این است که پیوستگی نسلی انسان و میمون قابل تجربه هم نیست؛ یعنی ما تاکنون تجربه نکرده‌ایم که فردی از افراد این نوع به فردی دیگری از افراد نوع دیگر متحول شود. به عبارت روشن‌تر هرگز کسی مشاهده نکرده است که میمونی انسان شود (طباطبایی، ۱۳۷۶).

۱- ۲- ۵- دیدگاه دیگر بزرگان

  • آیت الله جعفر سبحانی نیز ضمن رد دیدگاه مارکسیست‌ها و ماتریالیست‌ها که از نظریه داروین به عنوان دلیلی بر انکار خداوند بهره می‌جویند، می‌گوید: این نظریه هیچ مخالفتی با خداشناسی ندارد و نظریه اثبات انواع هم از دلایل خداپرستان بر وجود خدا نیست، بلکه نسبت هر دو نظریه به خداپرستی یکسان است (سبحانی، بی‌تا، ۲۱)
  • آیت الله معرفت با اینکه تطبیق قرآن را بر علوم جدید ناروا می‌داند با استناد به کلمات مفسران و سخنان داروین می‌کوشد ثابت کند که منظور قرآن از شروع حیات با آب (در آیه ۳۰ سوره انبیا) همان است که نظریات علمی جدید می‌گویند که حیات از دریاها و آبها (با موجودات تک سلولی) آغاز شده است (رضایی، ۱۳۷۵)
  • آیت الله علی مشکینی نیز آیه ۳۰ سوره انبیاء را مؤیدی بر نظریه تکامل می‌داند و اضافه می‌کند که قرآن کریم بر خلاف اصل اعتقادی و معلوم و اثبات شده این دانشمندان و آیه‌ای متضاد با این مسأله مورد تجربه آنها یعنی وجود تغییر و تکامل در گیاه و حیوان نیامده است. (مشکینی، بی‌تا، ۱۷).
  • آیت الله مصباح یزدی به فرض صحت این نظریه خلقت انسان را معجزه می‏داند و می‏گوید قرآن کتاب علم نیست و برای شناساندن طبیعت نیامده است و اگر مطالبی راجع به علوم و … در آن مطرح شده اصالتا مورد توجه نبوده است چرا که مقصود اصلی هدایت بشر و ساختن انسان است.

۲- نظارت خداوند بر انسان
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَ‌ائِقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (۱۷ – مومنون)
تفسیر المیزان :
“مقصود از (طرائق ) در آيه : (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق)
مراد از طرائق هفتگانه به قرينه كلمه (فوقكم ) آسمانهاى هفتگانه است و اگر آسمانها را (طرائق ) (جمع طريقه ، يعنى راه هاى عبور و مرور) ناميده از اين باب است كه آسمانها محل نازل شدن امر از ناحيه خدا به سوى زمين است ، همچنان كه فرموده : (يتنزل الامر بينهن ) و نيز فرموده : (يُدَبِّرُ‌ الْأَمْرَ‌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْ‌ضِ ثُمَّ يَعْرُ‌جُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُ‌هُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ)
و نيز راههايى است كه اعمال ما در صعودش به سوى خداى سبحان، و ملائكه در هبوطشان و عروجشان طى مى كنند، همچنان كه درباره عمل فرموده : (اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه ) و درباره ملائكه فرموده : (و ما نتنزّل الا بامر ربك)
با اين بيان روشن شد كه چطور ذيل آيه، يعنى جمله (و ما كنا عن الخلق غافلين ) مربوط و متصل به صدر آن است ، چون معنا چنين شد كه : شما از ما منقطع و بى ارتباط با ما نيستيد و از تحت مراقبت ما بيرون نمى باشيد، بلكه اين راههاى هفتگانه ميان ما و شما نصب شده تا فرستادگان ملكى ما دائما در نزول و صعود باشند، و امر ما را به سوى شما و اعمال شما را به سوى ما بياورند.”

آیات مرتبط علمی دیگری که لازم است در آن ها تدبر کرد:
سوره المعارج، آیه ۴ – سوره السجده، آیه ۵ – سوره الحجر، آیات ۱۴ و ۱۵
سوره الطارق، آیات ۱ تا ۳  – سوره التکویر، آیات ۱۵ و ۱۶
سوره الواقعه، آیات ۷۵ و ۷۶

۳- یادآوری نعمات نازل شده بر انسان

و انزلنا من السّماء ماء بقدر فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون (۱۸ – مومنون)
منظور از (سماء) طرف بلندى است، زيرا عرب به هر چيزى كه بالاى سر آدمى قرار داشته باشد و سايه بر سر آدمى بيندازد (سماء) می گويد. و مراد از آب نازل از سماء آب باران است. و در اينكه فرمود (بقدر)، اشاره است به اينكه آنچه آب باران مى بارد، بر مقتضاى تدبير تام الهى است كه هر چيزى را اندازه گيرى مى كند، حتى يك قطره كم و بيش از آنچه تدبير اقتضا مى كند نمى بارد و نيز در آن اشاره است به آيه (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ).
و معناى آيه اين است كه: ما آبى به اندازه -كه همان آب باران باشد- از جهت بالا نازل مى كنيم و در زمين ساكنش مى سازيم یعنى در انبارهاى زير زمينى ذخيره اش مى كنيم و به صورت چشمه سارها و نهرها و چاه ها، از كوهها و زمينهاى هموار بيرونش ‍ مى دهيم، در حالى كه ما مى توانستيم آن را از بين ببريم، به طورى كه شما نفهميد.

و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدّهن و صبغ للاكلين (۲۰ – مومنون)
اين جمله عطف است بر جنات، يعنى ما با آن باران جنات و باغهايى رويانيديم و نيز درختى كه در طور سينا است و از ثمره آن روغن به دست مى آيد كه مراد از آيه، درخت زيتون است و جمله (تنبت بالدهن) يعنى ميوه اى مى دهد كه در آن روغن هست، (و صبغ للاكلين ) يعنى مى روياند صبغى براى خورندگان و (صبغ ) -به كسره صاد و سكون باء- به معناى خورش است و اگر در بين همه درختان زيتون را نام برد، به خاطر عجيب بودن اين درخت است، و معناى آيه روشن است.

و ان لكم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونها … (۲۱ – مومنون)
كلمه (عبرت) به معناى دليلى است كه با آن استدلال شود بر اينكه خدا مدبر امر خلق است، و به ايشان رؤوف و رحيم است و مراد از اينكه فرمود: (شما را از آنچه در بطون چهار پايان است سيراب مى كنيم) اين است كه شير آن حيوانات را به انسانها مى نوشاند. و مراد از (منافع بسيار)، انتفاعى است كه بشر از پشم و مو و كرك و پوست و ساير منافع آنها مى برد، و از گوشت آنها مى خورد.

و عليها و على الفلك تحملون (۲۲ – مومنون)
ضمير در (عليها) به انعام بر مى گردد و حمل بر انعام شدن همان شترسوارى است كه در خشكى انجام مى شود و مقابل آن حمل در دريا است كه با (فلك ) يعنى كشتى انجام مى شود. و بنابراين، آيه شريفه همان مضمون آيه (و حملناهم فى البر و البحر) را مى دهد، و كلمه (فلك ) جمع (فلكه) است كه به معناى كشتى است.

وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *