خانه / ادبیات / داستان کوتاه

داستان کوتاه

درمان و در اَمان

بخشی از داستان کوتاه «روز واقعه»: «مدام از خودم می‌پرسیدم: یابنده‌ی این همه تیغ و طریق برای عقوبت، خداوندگارست یا بنده؟ یادم به شیوه های کشیدن شیره جان می‌رفت، به عقاب و رقابت‌هایی که حاکمان داشتند و مسابقه‌ها که با هم می‌گذاشتند. دیدم در زجرکش‌کردن، ما چه سوابق و تجربه‌ها داریم. مُحبِعلی ماکویی در کرمانشاهان چه‌ها می‌کرد؛ الله‌یارخان آصف‌الدوله در خراسان، ظفرالسلطنه در کرمان… میرزا عبدالحسین سپهدار، عجب شوقِ شَقّه‌کردن داشت. حاج صمدخان شجاع‌الدوله، جَلادِ مراغه و تبریز، چقدر داغ فرزند بر دل مادران گذاشت. خواجه‌ی قاجار، چشم لطفعلی‌خان زند را به چه آسانی با سرانگشت خود کَند و شجاع …

ادامه نوشته »

داستان کوتاهی از آنتوان چخوف: نشان شیر و خورشید!

نشان شیر و خورشید نام داستانی است از آنتوان چخوف. داستانی که درون مایه آن طنزی تلخ است. شخصیت اصلی داستان یکی از مقامات روسی است که در برخورد با یک مرد ایرانی که گمان می رود از مقامات سلطنتی باشد، تلاش می کند به هر نحوی به نشان افتخار شیر و خورشید ایران دست پیدا کند.

ادامه نوشته »