خانه / هنر / سینما و تلویزیون / نقد فیلم «مادر قلب‌اتمی»

نقد فیلم «مادر قلب‌اتمی»

راوی از همان ابتدای روایت، خیال تماشاگر را راحت می‌کند؛ این ماجرا خوابِ راوی است؛ خوابی که قرار است در مقابل چشمان مخاطب به تصویر کشیده شود. راوی، هیچ اسمی ندارد و در واقع با استناد به گزارش‌های خود میان داستانِ فیلم همۀ شخصیت‌هاست و جز آن‌ها نیست.

در ابتدای ماجرا با تکرار مواجهیم. تکراری که هم در بازوبسته‌شدنِ درِ آسانسور، هم در بازوبسته‌شدنِ شیر آب به نمایش درمی‌آید. آرینه (ترانه علیدوستی) از این تکرار، احساس غرور و قدرت می‌کند و می‌خندد، در حالی که نوبهار (پگاه آهنگرانی) در دنیای غمگین خود سیر می‌کند؛ صداهای جیغ و فریاد و عربده، بیرون از جایی که او نشسته فضا را پُر می‌کند، اما او از آن‌ها جداست. بهت‌زده است و ناامیدیِ خود را از همان ابتدای ماجرا به مخاطب القا می‌کند.

«مادر قلب‌اتمی» پیش می‌رود، اما چگونه؟ دو دختر پس از بازگشت از مهمانی با رویدادهایی مواجه می‌شوند که روابطی علّی و منطقی‌ میان آن‌ها برقرار نیست. رئال و سوررئال با هم خلط می‌شوند و سبکی برجسته به وجود می‌آید. آنچه می‌بینیم خواب راوی است و همین خواب، بی‌منطقیِ رخدادها و فضای سوررئال فیلم را توجیه می‌کند. شخصیتی به نام کامی (مهرداد صدیقیان) به صورت تصادفی وارد می‌شود. شخصیتی که برای رفتن به همه‌جا پیاده گز می‌کند. اطلاعات زیادی، اعم از توالت فرنگی و ایرانی، آلودگیِ هوا، بمب اتم، گروهِ سی‌بیست‌وهفت و موسیقی دارد. شب‌هنگام عینک دودی می‌زند و هیچگاه چشمانش دیده نمی‌شوند. خوابی را در خوابِ راوی تعریف می‌کند که آن خواب هم، در فضایی نامتعارف تعریف می‌شود؛ در این فضا، نام فیلم بیان می‌شود که شهری است منفجرشده با بمب اتم؛ شهری متلاشی و گسسته از اتفاقات افتاده. این نام ارتباط پیدا می‌کند با قلب مصنوعی و اتمی. همین قلب مصنوعی با آهنگ پخش‌شده در ماشین ارتباط می‌یابد. آهنگی دقیقاً به نام «مادر قلب‌اتمی» که گروه «پینک‌فلوید» اجرا کرده است. گویی آشفتگی‌های روایت و ارتباط نامرئی میانشان در این قسمت، یک معنا را می‌رساند؛ معنایی که با ارتباط میان دخترها و کامی، حرف‌های ردوبدل‌شده میانشان، رفتارشان و خصوصاً همخوانی‌شان در ماشین کامل می‌شود و جهان جوانانی را نشان دهد که بی‌قید و بند و در بی‌قانونیِ محض، در سیطرۀ محدودیت‌اند، اسیر شرایط کنونی‌اند؛ تلاش می‌کنند به شیوۀ خود زندگی کنند، اما شرایط آن‌ها را سردرگم کرده است؛ سردرگم و بدون بنزین به گشتن خود در آشفتگی ادامه می‌دهند.

خواب ادامه می‌یابد. تصادف، علتی می‌شود برای ورود شخصیت ناشناخته‌ای به نام توفان (محمدرضا گلزار). پولِ نقدنداشتنِ دخترها، واریز رایانه‌ها، به اختلال درآمدنِ سیستمِ برداشتِ وجه و در نهایت، پرداختِ خسارتِ تصادف توسط توفان، سبب می‌شود توفان با دخترها همراه شود. از طرفی ورود پلیس به داستان و بازداشتِ کامی یعنی حذف‌شدن کامی از روایت. اما توفان کیست؟ رفتارهایش فضای داستان را هرچه بیشتر به خیال نزدیک می‌کند. عمدۀ حرکاتش سریع بوده و با چشم‌بستن به هرکجا که بخواهد سفر می‌کند. به هرکه بخواهد تعارض می‌کند، امر می‌کند و حتی ابراز علاقه می‌کند. باعث ورود شخصیتِ شگفت‌انگیزی به نام «مجید التکریتی» یا همان صدام به روایت می‌شود. با افرادی چون هیتلر، صدام و چاوز ابراز دوستی می‌کند وخود را در کنارشان قرار می‌دهد. به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی سخن می‌گوید. پیانو می‌زند و در نهایت از جهانی دیگر سخن می‌گوید. آیا این دلایل از فراانسانی‌بودنِ توفان حکایت نمی‌کند؟ آیا فضای آشفتۀ داستان را درهم‌ریخته‌تر نمی‌سازد؟ وجود فردی چون او که از دنیای دیگر، سرنوشت دیگران، درهای پنجگانه و ماهیت درِ «C-27»  خبر دارد، چهره‌‌ای منجی‌گر یا شیطانی نمی‌سازد؟ با توجه به مسیحی‌بودنِ آرینه، آیا چهره‌ای شیطانی و ضدمسیح را القا نمی‌کند که با سیاستمدارانِ سیاه جهان همبستگی دارد؟ کسی که در اصل در بازی (سنگ‌کاغذقیچی) می‌بازد، اما خود را شکست‌خورده تلقی نمی‌کند و می‌گوید: «من هیچ‌وقت نمی‌بازم.» چون موجودی نیست که حاضر نیست در مقابل انسان‌ها تن به شکست دهد؟ کسی که دوست دارد، رئیس‌جمهور هرجایی باشد و قدرت در دستانش باشد.

تلفیق دو ژانر رئال و سوررئال، ورود فردی به تاریخ‌پیوسته چون صدام یا حتی بدلش (نظریۀ فراتاریخ)، صحبت دربارۀ پینگ‌فلوید و پخش آهنگ، پخش سخنرانیِ هیتلر و بررسی فیلم «آرگو» ساختۀ «بن‌افلک» (نظریۀ بینامتنیت) ساختار فیلم را هرچه بیشتر به بافت پُست‌مدرن نزدیک کرده است. راوی جابه‌جای ماجرا و با ورود هر شخصیت به داستان، هرکس را، «من» می‌داند و خطاب می‌کند. گویی تمام اشخاص، خود راوی‌اند؛ همه یکسانند و تک‌تک در پیشبرد داستان، با اعمال شخصی‌شان مؤثرند. «حالا در می‌یابیم این‌که از اول فیلم در مورد تمام کاراکترها گفته می‌شود: “این منم” یعنی چه؟ همه‌ی ما آدمیان، فرزندان آدم و حوا هستیم. هر کدام‌مان می‌توانست جای دیگری باشد. مرد باشد یا زن، مسلمان، مسیحی، یهودی، بودایی و… باشد، می‌توانست یک بیمار نباشد و به یک ناجی جهان بدل شود، یا برعکس می‌توانست یک بیمار آرام و مهربان باشد… می‌توانست یک انسان معمولی باشد و سالیان سال عمر کند یا که یک فرد مشهور باشد و در جوانی فوت کند و بشود عضو انجمن C-27. می‌‌توانست یک دکتر باشد و جان انسان‌ها را نجات دهد یا یک دیکتاتور باشد و آدم‌کش.»

عمدۀ فیلم به صورت نمای بسته (کلوزآپ) نشان داده می‌شود. این کار به شرایط خواب نزدیک‌تر است و فضای سوررئالِ داستان را باورپذیرتر می‌کند. جزئیات را عمیق‌تر می‌بینیم و تداعی تصویرها برایمان راحت‌تر می‌شود. علت دیگر اینکه با نزدیک‌شدن دوربین به شخصیت‌ها و دیدنِ آن‌ها با جزئیاتی ریزتر، اعمال و رفتار و ذهنیتشان برایمان نمایان‌تر می‌شود؛ بهتر می‌شناسیمشان و شخصیتشان بیشتر به چشم می‌آید؛ درگیر دیگر اشیای جهان بیرون نمی‌شویم و با دقتی ناخودآگاه آنچه را بر سرِ شخصیت‌ها می‌آید، رصد می‌کنیم.

فیلم همانطور که گفتیم در خواب می‌گذرد. مرز واقعیت و خیال را محو می‌کند و مخاطب را با دنیایی تازه و عجیب روبه‌رو می‌کند. برای مثال جیغِ پایان فیلم، جیغ یکی از دخترهاست، اما با کدام ماهیت؟ جیغ بیدارشدن از خواب به عنوانِ ماجرای کلیِ فیلم، یا جیغ برای افتادن یا پروازکردنِ توفان از بام ساختمان؟ همچنین بسیاری از جملات گفتگوها دوپهلو است. مخاطب نه‌تنها با آشفتگیِ رویدادها روبه‌رو است، بلکه در زبان هم، گرفتار معناهای گوناگونی است؛ چون دیالوگی شبیه به این: «تو این شهر همه با هم آشنان، همه بلدن بی‌رنگ دربیارن!»

مهم‌ترین مسئله که از نظر نگارنده، بهتر بود بدان بیشتر پرداخته می‌شد، ضرب‌آهنگ است که فیلم تا پایانش یکسان و خسته‌کننده پیش می‌رود.

در پایان با فیلمی مواجه هستیم که با سبک ویژۀ خود، تماشاگرِ دغدغه‌مند را درگیر خود کرده و دنیای واقعی و ذهنی را با هم می‌آمیزد. با پرش‌های ناگهانی از واقعه‌ای به واقعۀ دیگر، جهانی انعطاف‌پذیر را به ما می‌نمایاند. جهانی که هیچ قطعیتی در آن وجود ندارد. ممکن است پلیسی لحظه‌ای فردی را شیطان‌پرست بنامد و چندی بعد او را جور دیگری ببیند و بگوید: «حتی شماها هم با این سر و وضعتان، یک‌جاهایی با نظام همسو می‌شوید.» توفانِ یاری‌گر، ابتدا، خوب به نظر بیاید و آخرِ سر، با اعمالش نظرمان را تغییر بدهد. آدینه و نوبهار در تکرار خود باقی بمانند، با توفان بپرند یا از خواب بیدار شوند؟ در پایان باید گفت: ما در کجای جهان ایستاده‌ایم؟

محمدمهران عشریه

۱۹ خرداد ۱۳۹۶

[۱] سایت هنگامه ناهید
[۲] وبلاگ شخصی محمدمهران عشریه

یک دیدگاه

  1. ممنون از شما عالی و‌ مفید بود

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *