«نویسندگان بزرگ یا شوهرند یا معشوق. بعضی نویسندهها خصلتهای ناب شوهرها را از خود بروز میدهند: قابل اطمینان بودن، قابل درک بودن، دست و دلبازی و برازندگی. نویسندگان دیگری نیز هستند که آدم خصوصیات عشاق را در آنها میبیند. خصوصیات احساسی نه محسنات اخلاقی. میگویند زنان به ازای هیجان و سرشارشدن از احساسات پرشور، برخی خصوصیات (دمدمیمزاجی، خودخواهی، غیرقابل اعتماد بودن، خشونت) را در وجود معشوق تحمل میکنند، اما هرگز این خصوصیات را برای شوهر نمیپسندند.
به همین ترتیب، خوانندگان نیز غیر قابل درک بودن، وسواس، حقایق دردناک، دروغ ها، دستور زبان بد را تحمل میکنند، اگر در عوض، نویسنده به آنها اجازه دهد که از احساسات بیهمتا و هیجانهای پرمخاطره لذت ببرند. درست مثل زندگی، در هنر هم وجود هر دو، هم شوهران و هم عشاق، لازم است. مایۀ تأسف است که آدم مجبور شود میان آنها یکی را انتخاب کند.
باز، در هنر هم مثل زندگی، عشاق معمولاً مقام دوم را دارند. در دورههای درخشان ادبیات، تعداد شوهران بیش از عشاق بوده است: البته در تمام دورههای درخشان ادبیات، به جز دوره ی ما. انحراف (اخلاقی)، نمادِ ادبیات مدرن است. امروزه خانۀ ادبیات داستانی پر است از عاشقان دیوانه، متجاوزان سرخوش و پسران عقیم، اما تعداد شوهران اندک است. شوهرها دچار عذاب وجدان هستند، همهشان میخواهند معشوق باشند. حتی نویسندهای با خصوصیات شوهرانه و قابل اعتمادی همچون توماس مان از تردید دربارۀ خصایل نیکو در عذاب بود و این تردید را در هیئت نزاع بین بورژوا و هنرمند بیان میکرد.
اما اغلب نویسندگان مدرن، حتی امکان بروز مشکلی همچون مشکل توماس مان را فراهم نمیکنند. هر نویسنده، هر جنبش ادبی برای نمایش عظیم سرشت، مشغلۀ ذهنی و یکتایی خود با سلفش رقابت میکند. تعداد نوابغ دیوانه در ادبیات مدرن بیش از حد است. پس تعجبی ندارد وقتی نویسندهای بسیار مستعد که استعدادهایش یقیناً کمتر از حد نبوغ است، ظهور می کند و مسئولیت سلامت عقل را متهورانه می پذیرد، باید فراتر از حد ارزشهای صرفاً ادبیاش مورد استقبال واقع شود.»۱
[۱] سونتاگ، سوزان (۱۳۸۲). دربارۀ آلبر کامو. ماهنامه هفت. سال اول: ۶. ص۱۸